Last Updated on: 3rd جولای 2022, 12:19 ب.ظ

ب. بی‌نیاز (داریوش)

«تفریح و آموزش» در ادبیات داستانی

یکی از نگرش‌های نادرستی که توانسته خود را در نویسندگان ادبیات داستانی ایران جا بیندازد، تقسیم ادبیات داستانی به دو رویکردِ سرگرمی و آموزشی است. البته باید گفت که این نگرش میراث ادبیان آلمان است که ترکش‌های آن بر پیکر نویسندگان ادبیات داستانی ایران نیز فرو رفته است. در آلمان- برخلاف حوزه انگلوساکسون- ادبیات داستانی به دو بخش «والا» [1](Erhaben) و «سرگرمی» (Unterhaltung) به اصطلاح E و U تقسیم می‌شد و متأسفانه هنوز هم از سوی نسل‌های پیش پاسداری می‌شود.

البته مفهوم «والا» نخستین بار توسط ارسطو بیان شد: Sublime . کانت، هگل، شیلر، آدورنو و لیوتار این مفهوم را در کنار نظریه‌های زیباشناختی و در کنار واژه «زیبایی» مورد بررسی قرار دادند. «والا»- اگر بخواهیم گوهر آن را بازگو کنیم- آن مرحله از هنر [داستان‌نویسی، شعر، موسیقی و …] است که ارتباطش با زندگی روزمره قطع می‌گردد و نسبت به آن جایگاه رفیعی پیدا می‌کند. برای نمونه، مفهوم «آزادی» نه از جنبه‌هایی که ما در زندگی واقعی می‌شناسیم پردازش می‌شود بلکه در شکلِ انتزاعی‌اش. باری، بسیاری از نویسندگان داستان‌پرداز آلمانی تلاش کردند که این «والا»یی را به گونه‌ای در داستان‌های خود بگنجانند.  

یکی از اثراتِ جنبی این «والاگرایی» در ادبیاتِ داستانی این بود که نویسنده خود را در مقام بالایی قرار می‌داد و تلاش می‌کرد مانند موسا بر کوه طور، مردم را با ده یا چندین فرمان خود آموزش بدهد یا به راه راست هدایت کند. در بازۀ زمانی میان جنگِ جهانی نخست و دوم بسیاری از نویسندگان بر آن شدند که نقش موسا بر کوه طور را به عهده بگیرند. داستان‌ها و نمایشنامه‌های آموزشی خودش به یک «ژانر» – البته بی‌مزه- تبدیل شده بود. به ویژه نویسندگان متأثر از اندیشه سوسیالیستی همه بر آن شدند تا از طریق داستان‌های خود به خوانندگان خود آموزش سوسیالیستی بدهند: داستان‌هایی اکثراً با ساختارهای ضعیف ولی کلمات و جمله‌های «فیلسوفانه». طبعاً از این داستان‌ها استقبال چندانی به عمل نمی‌آمد. در همین زمان بود که برتولت برشت نسبت به این نوع «داستان‌نویسی» واکنش نشان داد. 

برتولت برشت که خود در اردوگاه اندیشه سوسیالیستی بود چندان با ادبیات داستانی همفکران خود سرِ سازگاری نداشت. او می‌دید که داستان‌های جنایی یا عشقی یا خانوادگی بسیار با استقبال مردم روبرو می‌شوند ولی داستان‌های به اصطلاح «آموزشی» در بازارهای تنگ و محدود خود آرام آرام زیر غبار پای رهگذران به خاک سپرده می‌شوند. راه حل برشت ترکیب و آمیزش دو کیفیت با هم بود: کیفیتِ سرگرمی یا التذاذی (kulinarisch) و کیفیتِ آموزشی (didaktisch).

باری، برشت با این کانسپت، خطِ مشی‌ِ کلی‌ای را برای داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی ترسیم کرد که می‌توان گفت هنوز تا هنوز از اعتبار برخوردار است: آمیزش هماهنگ و متوازنِ جنبۀ آموزشی و جنبۀ سرگرمی. در واقع هنرِ داستان‌پردازی تنها داشتن ایدۀ خوب نیست، بلکه پرورش آن ایده بر بستری است که مصرف‌کننده (خواننده) در یک فرآیندِ التذاذی به اندیشیدن برانگیخته شود. خود برشت توانست این اصل یعنی ادغام التذاذی و آموزشی را در «رُمان سه پولی» (Drei Groschen Roman) بازتاب بدهد. این اثر هنری به صورت فیلم، تآتر و اپرا نیز اجرا شد.

کتاب به مثابۀ یک کالا

برخی از نویسندگان فراموش می‌کنند که یک کتاب، جدا از محتوای آن، در مرتبه نخست یک «کالا» است که خواننده، «مصرف‌کننده» آن است. زیرا خواننده باید کتاب را «بخرد» یعنی برای آن پول بپردازد- مانند هر کالای دیگری! از این رو، کتاب، یک چیز یا پدیدۀ مقدس نیست؛ پس از مصرف یعنی خواندن، صاحب کتاب می‌تواند آن را به کسی دیگر بدهد یا آن را در گنجۀ کتاب خود قرار بدهد یا آن را به همراه بقیۀ پسماند خانه در زباله‌دان بیندازد. نویسنده‌ای که به کتاب به عنوان چیزی مقدس می‌نگرند هنوز از نظر تفکری در عهد باستان یا سده‌های میانه زیست می‌کند، یعنی هنوز نرده‌های زمانه‌هایی را می‌پیماید که از جنس «سرمایه» ساخته نشده بودند. سرمایه همه چیز را (با تأکید بر واژه «همه») به کالا تبدیل کرده و می‌کند و کتاب نیز جزو نخستین فرآورده‌هایی بود که به «کالا» تبدیل گردید. اگر از این زاویه به کتاب – و در اینجا به ادبیات داستانی- بنگریم آنگاه می‌توانیم یک بار دیگر سخن برشت را بهتر درک کنیم. کتاب هم مانند کالای خودرو است، برخی کتاب‌ها مانند پراید هستند برخی دیگر مانند بنز یا تویوتا، به همین سادگی!

افزون‌پرهیزی در داستان

چه در یک داستان کوتاه و چه در یک داستان بلند، هر آنچه گفته می‌شود باید بایسته باشد، درست مانند صحنه یک تآتر که هر آنچه در آن هست، جایگاهی بایسته [ضروری] دارد؛ برای نمونه اگر ما یک قطعه را از روی صحنه تأتر برداریم به کل نمایشنامه آسیب می‌رسد. بنابراین هر دیالوگ یا توصیفی، از محیط زندگی، خانه، طبیعت و یا هر چیز دیگر، باید جایگاه بایسته خود را در کل داستان داشته باشد و اگر نباشند به فرآیندِ داستان آسیبِ سخت می‌زنند. طبعاً هر نویسنده‌ای درستی این اصل را تأیید می‌کند ولی کاربرد آن در فرآیند سیال داستان چندان هم آسان نیست. آیا در همۀ داستان‌هایی که خوانده‌ایم یا نخوانده‌ایم این اصل به خوبی و درستی رعایت شده؟ شوربختانه باید بگویم نه! یعنی ما با داستان‌هایی روبرو می‌شویم که بود یا نبود برخی دیالوگ‌ها اثری بر روند داستان ندارند. همین مورد برای برخی از توصیفات زاید نیز صدق می‌کند.

درماتیک داستان

منظور از «درماتیک» در این‌جا «افت و خیز» قهرمان یا قهرمانان یک داستان است. همان «بالا و پایین» خود ما در زندگی واقعی که-بستگی به سن‌مان- کم و بیش آن را تجربه کرده‌ایم. بدون این «اُفت‌»‌ها [شکست‌ها] و «خیز»ها [پیروزی‌ها] منِ خواننده به چم و خم‌های شخصیت‌های داستان پی نمی‌برم و آنچه باید از آن‌ها بدانم نخواهم دانست. هستند داستان‌های بسیاری که از این کیفیتِ زندگی‌ساز و روح‌پرور برخوردار نیستند. رویدادها نه از موج‌های کوچک و نه از موج‌ها بزرگ برخوردارند، و طبعاً انسان‌هایی که بر این «روی‌نداده‌ها» یعنی پی‌رنگِ[2] بی‌جان سوارند به همان اندازه نیز کسالت‌آورند. پس یکی از توانایی‌های دیگر یک نویسنده برجسته «آفرینش رویدادها و رخدادهایی است که تضمین‌کنندۀ افت و خیز قهرمانانش» باشد. ولی این «رویدادها» می‌توانند در قالب دیالوگ نیز ظاهر شوند. بنابراین، دیالوگ‌ها در عین حال پی‌رنگ نیز هستند و باید از کیفیتِ درماتیک برخوردار باشند.

نکاتی که در بخش 1 و 2 گفتم در بخش سوم با آوردن یک نمونه داستان بلند روشن خواهم کرد تا منظورم را به طور مشخص روشن کرده باشم.

ادامه دارد

—————————————————————————————————————————————————————————–

[1] واژه آلمانی erhaben به معنی «والا، رفیع، بلند، فرهیخته و فاخر» است. این واژه از آلمانی میانه به جای مانده و همان معنی erheben یعنی «بلند کردن» را می‌دهد. یعنی ادبیات فاخر، ادبیاتی است که گروه مخاطب آن «فرهیختگان» هستند در حالی که مخاطبان ادبیات سرگرمی «عوام» هستند. البته باید اعتراف کنم که ادبیات و هنر «والا» خود یک مبحث جداگانه است که پرداختن به آن نه ضروری است و جایش در این جاست.

[2] این واژه برابرنهادی‌ست که جمال میرصادقی برای Plot انگلیسی و Handlung آلمانی پیشنهاد کرده است. طبق تعریف Duden «توالی رویدادها یا روندهای زنجیروارِ به هم وابسته‌ای است که داربست درماتیک هر اثر داستانی را بوجود می‌آورد.»